ده ساعت رکاب زدن؛ بعد از رهایی شیرین
شنبه 9 آذر 1398 ساعت 19:55 | نوشته شده به دست مسافر رضا جدیدی | ( نظرات 3 )
"به نام الله قدرت مطلق"
چهارمین جلسه از دوره هفتاد و سوم سری کارگاههای آموزشی عمومی ویژه مسافران و همسفران کنگره 60 روز شنبه مورخ 1398/09/09؛ نمایندگی شادآباد
با استادی: راهنما فریدون نگهبانی : مسافر جلیل دبیری : مسافر مهدی
با دستور جلسه: (نقش سی دی ها و نوشتن آن ها در آموزش ) رأس ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
ضمناً اولین سال رهایی مسافر موسی را با شور و شکوه فراوان جشن گرفتیم.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان فریدون هستم یک مسافر.
همانطور که میدانید دستور جلسه ما نقش سیدیها و نوشتن ان در آموزش است
در سال 77 آقای مهندس کتاب 60 درجه را نوشتن که یکی از کتابهای آموزشی است و بعدازآن کتاب 14 وادی را نوشتن که عشق نام دارد و در سال 84 آقای امین جهانبینی 1 و 2 را نوشتن و امروزه هم کتب ادموند و هلیا را نوشتن و 14 مقاله و هیمینطور مکتوب کردند.
Align Right
ولی در تاریخی که من وارد کنگره شده بودم تقریباً حدود 13 سال پیش سی دی خیلی کم بود و بیشتر بهصورت نوارهای کاست بوده، منظور این است که الآن سی دی کار را راحت نموده و مهندس هر هفته میتواند سخنان را بگذارد که از اهمیت فوقالعاده بالایی بهرهمند میشویم، بنده اگر هفتهای یکبار سی دی گوش ندهم حالم خوب نمیشود، حالا رهجوهایی هستن که گوش میکنند و رهجوهایی هم هستن که گوش نمیکنند و حتی کتاب هم نمیخوانند.
بنده یادم هست که وقتی برای رهایی به پارک میرفتم آقای مهندس میگفتند که رهجو شما تا چه سطحی جهانبینی دارد که بنده عرض میکردم که خوب است، در سفر اول اصلاً کاری به جهانبینی نداریم چون قطع مصرف میکنیم ولی در سفر دوم باید کاملاً با نیروهای الهی آشنا بشویم و اگر اعتقادی به نیروهای الهی نداریم کاملاً نیروهای الهی را بشناسیم که آقای مهندس در سخنان روز چهارشنبه عرض کردند که کسانی که اعتقادی به الله ندارند، اعتقادی به امیدواری ندارند و اعتقادی به راه آینده ندارند اینگونه افراد نه در کنگره در بیرون اصلاً اعتقادی به زندگی بعد از مرگ ندارند.
حالا چرا در کنگره جهانبینی خیلی مهم است برای اینکه ما شناختی پیدا بکنیم از خودمان، که معرفت یعنی شناخت که بتوانیم عمل سالم انجام بدهیم، برای این مطلب بهترین ابزار سیدیها هستم، درسته که کتاب هم هست ولی سیدیها خیلی مهم است چون وقتیکه بنده سی دی را مینویسم در دفتر با نگاه کردن به دفتر همهچیز به خاطرم میآید.
صدای زیبای آقای مهندس و انرژی خاص ایشان حیف است که بیتفاوت بخواهیم از کنارش عبور کنیم چون واقعاً نقش فوقالعاده در جهانبینی دارد چون مثلث درمان ما جسم، روان و جهانبینی است جسم و روان بعد از 10 و 11 ماه به درمان میرسد ولی جهانبینی خدا میداند بنده که 13 سال است که دارم آموزش میبینم هنوز در زندگی خیلی اشتباهات انجام میدهم، منظور اینکه جهانبینی و سیدیها خیلی مهم هستن که بهگونهای است که میتوانی در ذهن خودت تجسم بکنی کتاب هم همینطور است ولی سیدیها خیلی قویتر هستن، کلیدیترین موضوع برای جهانبینی به نظر بنده سی دی است.
Align Right
در مورد تولد:
تولد یکی از رهجوهای خوبم که واقعاً منو اذیت نکرد که من بهش گفتم موسی چی بگم واقعاً چیز زیادی نمیتوانم بگم که در تاریخ آبان ماه سال 96 وارد کنگره شدند و تخریب زیادی نداشت مصرف تریاک داشت و الکل مصرف میکرد که خیلی اضطراب داشت که میخواست بیاد کنگره که بهش گفتم برای چی اضطراب داری گفت که میترسم کسی منو ببینه گفتم که کی مثلاً گفت که کارمندهای اداره که بهش گفتم اشکال نداره من هم لحظه ورود خیلی فکر میکردم ولی الآن خیلی کارها را میان پیش من البته فامیل را عرض میکنم و موسی هم همینطور است و انسانی است که میتواند انسانها را به رهایی برساند که امسال امتحان داد و قبول نشد ول بنده مطمئنم که سال بعد اگر بخواهد حتماً قبول خواهد شد.
اعلام سفر مسافر:
سلام دوستان موسی هستم یک مسافر
آرزوی مسافر:
طبق رسم کنگره دو آرزو دارم که یکی را خدمتتان بازگو میکنم، آرزو میکنم که تمام سفر اولیها بتوانند این جایگاه لذتبخش را تجربه کنند.
خلاصه سخنان مسافر موسی :
آنقدر انرژی من بالا است که زبانم یاری نمیکند .میخواهم کمی از گذشتهام بگویم تا داستان اعتیادم را بیان کنم، من یک ورزشکار حرفهای دوچرخهسواری بودم که در باشگاه پاسارگاد فعالیت میکردم، در رشته دوومیدانی شرکت خود همیشه یا مقام دوم و یا مقام سوم را به دست میآوردم و هرساله دارای یک مقام بودم.در رشته دوچرخهسواری مسابقات خیلی سختی را انجام میدادم که بیشتر آن در پیست آزادی بود.اگر دقت کرده باشین بیشتر موارد دوپینگی در مسابقات استقامت میباشد، من در این مورد خیلی شیطنت داشتم و نیروهای منفی که در من نقش پررنگی داشت من را به این راه سوق میداد، من هم با قرص ترامادول شروع کردم به دوپینگ برای مسابقات.خاطرم هست در سال 88 در دسته یک کشوری استان خراسان و مسابقه استقامت 120 کیلومتری،این اولین مصرف مواد من بود و قرص ترامادول را مصرف کردم و بعد با آمپولهایی که در مصرفهای بعدی آغاز شد که یکی از آنها آمپول کافئین بود،مواد را مصرف میکردم تا در مسابقات استقامت به خط پایان برسم.
آرامآرام رشته ورزشی را کنار گذاشتم، زمانی بود که وارد اعتیاد شده بودم، اعتیادی که با ترامادول آغازشده بود دیگر ترامادول را مثل نقلونبات مصرف میکردم،روزی ده عدد مصرف داشتم، زمانی که برای تهیه قرص میرفتم جعبهای خریداری میکردم، بعد مدتی دوپینگ نمودن من در فدراسیون مشخص شد و باعث شد کاملاً از ورزش فاصله گرفتم، حال قرص جایگزین دوچرخهسواری شده بود که رشته موردعلاقه من بود،دو سال مصرف ترامادول من ادامه داشت، یکی از دوستانم گفت که اگر میخواهی ترامادول را ترک کنی باید مشروب مصرف کنی.کمکم یک الکلی حرفهای شدم با مصرف خیلی بالا که با شیشه مصرف میکردم.مصرف مشروب شده بود کار هرروز من و این خانواده من را بسیار ناراحت کرده بود.
بعد از مدتی به خاطر حسابکتاب مجبور شدم یک کار ضد ارزشی بکنم و به شخصی آسیب بزنم و به این خاطر که گرفتار نشوم و مأمور من را نگیرد دو سه ماه فراری شدم، ولی به خاطر عذاب وجدانی که داشتم رفتم و خودم را معرفی کردم، بلافاصله من را بازداشت کردند ،ده روزبه زندان قزلحصار رفتم و بعدازآن با سند آزاد شدم، ازآنجا مصرف مشروب من قطع شد ولی در یک مهمانی در شهریار به من تریاک را پیشنهاد دادند، تریاک لذتی به من داد که تصور کردم این همان چیزی است که میخواستم، حال نوبت تریاک شده بود که کاملاً من را نامتعادل کرده بود.
دیگر از مواد خسته شده بودم از خداوند میخواستم من را خلاص کند.البته این را هم یادآوری کنم که برادر من هم مصرفکننده مواد بود و برای درمان ایشان خیلی تلاش کردم ولی هرجایی میرفتم کاملاً متوجه میشدم که بینتیجه خواهد بود، مبلغهای خیلی سنگینی به ان جی اوها دادم ولی بینتیجه بود، خودم هم به این باور رسیدم که اعتیاد درمان ندارد ولی در اول محرم سال 96 توسط یکی از دوستانم با کنگره آشنا شدم.
روزی که به کنگره آمدم تصاویر بالاسرم من که نوشتارهای کنگره 60 هست من را بسیار تحت تأثیر قرارداده بود و از آنها انرژِی خوبی گرفتم و به لژیون تازهواردین آقای هاشمی رفتم که از ایشان تشکر میکنم، این سه جلسه من را امیدوار کرد،بعدازاین سه جلسه وارد لژیون راهنمای عزیزم آقای جنابی شدم که ایشان مردی مهربان و خوشقلب هستند، توسط ایشان شش جلسه آمدم و رفتم تا ایشان برگه من را امضا نمود و من وارد پروسه درمان شدم.
از خداوند خواستم کمک کند تا من به رهایی برسم و میدانستم در این مکان امکانپذیر خواهد بود.آموزشهایی که بهوسیله سی دی به ما منتقل میشود بسیار تأثیرگذار است و سیدیهای آقای امین خیلی من را کمک کرد، خاطرم است آقای امین در سی دی موج و ذره گفتند که یک مسافر باید مانند الماس بدرخشد و این من را خیلی مشعوف کرد و متوجه شدم در چه مکان مقدسی آمدهام.
خاطرم است من روز جمعه که توسط آقای مهندس رهایی خود را گرفتم یکشنبه اردوی بلده آغاز میشد و ما تصمیم گرفتیم با دوچرخه به بلده برویم و با ده نفر از دوستان به بلده حرکت کردیم، جاده بلده تا ابد برای من ماندگار خواهد بود و من را یاد آن روز شیرین میاندازد، بعد از طی کردن 199 کیلومتر و رکاب زدن نه ساعته به مقصد رسیدیم، زمان وررود به اردو آقای امین و دوستان برای استقبال از ما آمده بودند که صحنهای بینظیر برای من ساخت و هنوز از یادآوری آن منقلب میشوم، انرژی بالای داشت آن لحظه و آنجا بود که فهمیدم وارد چه بهشتی شدهام.آنجا بود که تصمیم گرفتم یک خدمتگزار باشم.
من زمانی که میخواهم به کنگره بیایم حالم بسیار خوب است و از صبح منتظرم که به کنگره برسم، خیلی برایم لذتبخش است و به این خاطر از بنیان کنگره 60 جناب مهندس تشکر میکنم، از راهنمای عزیزم تشکر ویژهای دارم، ایشان هم راهنمای سیگار و هم مواد من هستند، حال بدیهای من را تحمل کردند و در هر ساعتی که با ایشان تماس میگرفتم ایشان پاسخگو بودند و به این خاطر ممنون ایشان هستم.از ایجنت محترم آقای سبزهای تشکر میکنم و از آموزشهایی که به من دادند سپاس گذارم.
ده ساعت رکاب زدن؛ بعد از رهایی شیرین
شنبه 9 آذر 1398 ساعت 19:55 | نوشته شده به دست مسافر رضا جدیدی | ( نظرات 3 )
"به نام الله قدرت مطلق"
چهارمین جلسه از دوره هفتاد و سوم سری کارگاههای آموزشی عمومی ویژه مسافران و همسفران کنگره 60 روز شنبه مورخ 1398/09/09؛ نمایندگی شادآباد
با استادی: راهنما فریدون نگهبانی : مسافر جلیل دبیری : مسافر مهدی
با دستور جلسه: (نقش سی دی ها و نوشتن آن ها در آموزش ) رأس ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
ضمناً اولین سال رهایی مسافر موسی را با شور و شکوه فراوان جشن گرفتیم.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان فریدون هستم یک مسافر.
همانطور که میدانید دستور جلسه ما نقش سیدیها و نوشتن ان در آموزش است
در سال 77 آقای مهندس کتاب 60 درجه را نوشتن که یکی از کتابهای آموزشی است و بعدازآن کتاب 14 وادی را نوشتن که عشق نام دارد و در سال 84 آقای امین جهانبینی 1 و 2 را نوشتن و امروزه هم کتب ادموند و هلیا را نوشتن و 14 مقاله و هیمینطور مکتوب کردند.
Align Right
ولی در تاریخی که من وارد کنگره شده بودم تقریباً حدود 13 سال پیش سی دی خیلی کم بود و بیشتر بهصورت نوارهای کاست بوده، منظور این است که الآن سی دی کار را راحت نموده و مهندس هر هفته میتواند سخنان را بگذارد که از اهمیت فوقالعاده بالایی بهرهمند میشویم، بنده اگر هفتهای یکبار سی دی گوش ندهم حالم خوب نمیشود، حالا رهجوهایی هستن که گوش میکنند و رهجوهایی هم هستن که گوش نمیکنند و حتی کتاب هم نمیخوانند.
بنده یادم هست که وقتی برای رهایی به پارک میرفتم آقای مهندس میگفتند که رهجو شما تا چه سطحی جهانبینی دارد که بنده عرض میکردم که خوب است، در سفر اول اصلاً کاری به جهانبینی نداریم چون قطع مصرف میکنیم ولی در سفر دوم باید کاملاً با نیروهای الهی آشنا بشویم و اگر اعتقادی به نیروهای الهی نداریم کاملاً نیروهای الهی را بشناسیم که آقای مهندس در سخنان روز چهارشنبه عرض کردند که کسانی که اعتقادی به الله ندارند، اعتقادی به امیدواری ندارند و اعتقادی به راه آینده ندارند اینگونه افراد نه در کنگره در بیرون اصلاً اعتقادی به زندگی بعد از مرگ ندارند.
حالا چرا در کنگره جهانبینی خیلی مهم است برای اینکه ما شناختی پیدا بکنیم از خودمان، که معرفت یعنی شناخت که بتوانیم عمل سالم انجام بدهیم، برای این مطلب بهترین ابزار سیدیها هستم، درسته که کتاب هم هست ولی سیدیها خیلی مهم است چون وقتیکه بنده سی دی را مینویسم در دفتر با نگاه کردن به دفتر همهچیز به خاطرم میآید.
صدای زیبای آقای مهندس و انرژی خاص ایشان حیف است که بیتفاوت بخواهیم از کنارش عبور کنیم چون واقعاً نقش فوقالعاده در جهانبینی دارد چون مثلث درمان ما جسم، روان و جهانبینی است جسم و روان بعد از 10 و 11 ماه به درمان میرسد ولی جهانبینی خدا میداند بنده که 13 سال است که دارم آموزش میبینم هنوز در زندگی خیلی اشتباهات انجام میدهم، منظور اینکه جهانبینی و سیدیها خیلی مهم هستن که بهگونهای است که میتوانی در ذهن خودت تجسم بکنی کتاب هم همینطور است ولی سیدیها خیلی قویتر هستن، کلیدیترین موضوع برای جهانبینی به نظر بنده سی دی است.
Align Right
در مورد تولد:
تولد یکی از رهجوهای خوبم که واقعاً منو اذیت نکرد که من بهش گفتم موسی چی بگم واقعاً چیز زیادی نمیتوانم بگم که در تاریخ آبان ماه سال 96 وارد کنگره شدند و تخریب زیادی نداشت مصرف تریاک داشت و الکل مصرف میکرد که خیلی اضطراب داشت که میخواست بیاد کنگره که بهش گفتم برای چی اضطراب داری گفت که میترسم کسی منو ببینه گفتم که کی مثلاً گفت که کارمندهای اداره که بهش گفتم اشکال نداره من هم لحظه ورود خیلی فکر میکردم ولی الآن خیلی کارها را میان پیش من البته فامیل را عرض میکنم و موسی هم همینطور است و انسانی است که میتواند انسانها را به رهایی برساند که امسال امتحان داد و قبول نشد ول بنده مطمئنم که سال بعد اگر بخواهد حتماً قبول خواهد شد.
اعلام سفر مسافر:
سلام دوستان موسی هستم یک مسافر
آرزوی مسافر:
طبق رسم کنگره دو آرزو دارم که یکی را خدمتتان بازگو میکنم، آرزو میکنم که تمام سفر اولیها بتوانند این جایگاه لذتبخش را تجربه کنند.
خلاصه سخنان مسافر موسی :
آنقدر انرژی من بالا است که زبانم یاری نمیکند .میخواهم کمی از گذشتهام بگویم تا داستان اعتیادم را بیان کنم، من یک ورزشکار حرفهای دوچرخهسواری بودم که در باشگاه پاسارگاد فعالیت میکردم، در رشته دوومیدانی شرکت خود همیشه یا مقام دوم و یا مقام سوم را به دست میآوردم و هرساله دارای یک مقام بودم.در رشته دوچرخهسواری مسابقات خیلی سختی را انجام میدادم که بیشتر آن در پیست آزادی بود.اگر دقت کرده باشین بیشتر موارد دوپینگی در مسابقات استقامت میباشد، من در این مورد خیلی شیطنت داشتم و نیروهای منفی که در من نقش پررنگی داشت من را به این راه سوق میداد، من هم با قرص ترامادول شروع کردم به دوپینگ برای مسابقات.خاطرم هست در سال 88 در دسته یک کشوری استان خراسان و مسابقه استقامت 120 کیلومتری،این اولین مصرف مواد من بود و قرص ترامادول را مصرف کردم و بعد با آمپولهایی که در مصرفهای بعدی آغاز شد که یکی از آنها آمپول کافئین بود،مواد را مصرف میکردم تا در مسابقات استقامت به خط پایان برسم.
آرامآرام رشته ورزشی را کنار گذاشتم، زمانی بود که وارد اعتیاد شده بودم، اعتیادی که با ترامادول آغازشده بود دیگر ترامادول را مثل نقلونبات مصرف میکردم،روزی ده عدد مصرف داشتم، زمانی که برای تهیه قرص میرفتم جعبهای خریداری میکردم، بعد مدتی دوپینگ نمودن من در فدراسیون مشخص شد و باعث شد کاملاً از ورزش فاصله گرفتم، حال قرص جایگزین دوچرخهسواری شده بود که رشته موردعلاقه من بود،دو سال مصرف ترامادول من ادامه داشت، یکی از دوستانم گفت که اگر میخواهی ترامادول را ترک کنی باید مشروب مصرف کنی.کمکم یک الکلی حرفهای شدم با مصرف خیلی بالا که با شیشه مصرف میکردم.مصرف مشروب شده بود کار هرروز من و این خانواده من را بسیار ناراحت کرده بود.
بعد از مدتی به خاطر حسابکتاب مجبور شدم یک کار ضد ارزشی بکنم و به شخصی آسیب بزنم و به این خاطر که گرفتار نشوم و مأمور من را نگیرد دو سه ماه فراری شدم، ولی به خاطر عذاب وجدانی که داشتم رفتم و خودم را معرفی کردم، بلافاصله من را بازداشت کردند ،ده روزبه زندان قزلحصار رفتم و بعدازآن با سند آزاد شدم، ازآنجا مصرف مشروب من قطع شد ولی در یک مهمانی در شهریار به من تریاک را پیشنهاد دادند، تریاک لذتی به من داد که تصور کردم این همان چیزی است که میخواستم، حال نوبت تریاک شده بود که کاملاً من را نامتعادل کرده بود.
دیگر از مواد خسته شده بودم از خداوند میخواستم من را خلاص کند.البته این را هم یادآوری کنم که برادر من هم مصرفکننده مواد بود و برای درمان ایشان خیلی تلاش کردم ولی هرجایی میرفتم کاملاً متوجه میشدم که بینتیجه خواهد بود، مبلغهای خیلی سنگینی به ان جی اوها دادم ولی بینتیجه بود، خودم هم به این باور رسیدم که اعتیاد درمان ندارد ولی در اول محرم سال 96 توسط یکی از دوستانم با کنگره آشنا شدم.
روزی که به کنگره آمدم تصاویر بالاسرم من که نوشتارهای کنگره 60 هست من را بسیار تحت تأثیر قرارداده بود و از آنها انرژِی خوبی گرفتم و به لژیون تازهواردین آقای هاشمی رفتم که از ایشان تشکر میکنم، این سه جلسه من را امیدوار کرد،بعدازاین سه جلسه وارد لژیون راهنمای عزیزم آقای جنابی شدم که ایشان مردی مهربان و خوشقلب هستند، توسط ایشان شش جلسه آمدم و رفتم تا ایشان برگه من را امضا نمود و من وارد پروسه درمان شدم.
از خداوند خواستم کمک کند تا من به رهایی برسم و میدانستم در این مکان امکانپذیر خواهد بود.آموزشهایی که بهوسیله سی دی به ما منتقل میشود بسیار تأثیرگذار است و سیدیهای آقای امین خیلی من را کمک کرد، خاطرم است آقای امین در سی دی موج و ذره گفتند که یک مسافر باید مانند الماس بدرخشد و این من را خیلی مشعوف کرد و متوجه شدم در چه مکان مقدسی آمدهام.
خاطرم است من روز جمعه که توسط آقای مهندس رهایی خود را گرفتم یکشنبه اردوی بلده آغاز میشد و ما تصمیم گرفتیم با دوچرخه به بلده برویم و با ده نفر از دوستان به بلده حرکت کردیم، جاده بلده تا ابد برای من ماندگار خواهد بود و من را یاد آن روز شیرین میاندازد، بعد از طی کردن 199 کیلومتر و رکاب زدن نه ساعته به مقصد رسیدیم، زمان وررود به اردو آقای امین و دوستان برای استقبال از ما آمده بودند که صحنهای بینظیر برای من ساخت و هنوز از یادآوری آن منقلب میشوم، انرژی بالای داشت آن لحظه و آنجا بود که فهمیدم وارد چه بهشتی شدهام.آنجا بود که تصمیم گرفتم یک خدمتگزار باشم.
من زمانی که میخواهم به کنگره بیایم حالم بسیار خوب است و از صبح منتظرم که به کنگره برسم، خیلی برایم لذتبخش است و به این خاطر از بنیان کنگره 60 جناب مهندس تشکر میکنم، از راهنمای عزیزم تشکر ویژهای دارم، ایشان هم راهنمای سیگار و هم مواد من هستند، حال بدیهای من را تحمل کردند و در هر ساعتی که با ایشان تماس میگرفتم ایشان پاسخگو بودند و به این خاطر ممنون ایشان هستم.از ایجنت محترم آقای سبزهای تشکر میکنم و از آموزشهایی که به من دادند سپاس گذارم.
درباره این سایت